امروز با خودم قرار گذاشتم بابت تمام اموالی که پیشم بودند به صاحبشان برسانم اول رفتم خانهکتابدارمنیریه شیما نبود ولی حالم عالی بود احتمالا اینستاگرامشو پیدا کنم و بگم کتابشو فروختم و چجوری بهش برگردونم بعدش رفتم خوابگاهی که بدترین روزهای عمرمو در اونجا گذروندم و دست آخر رها شدم. عجیب هیچی عوض نشده و بچه های دوسال پیشم هنوز بودند! دفتر خاطراتم نبود و من فقط اتو را گذاشتم و رفتم و دلتنگ تکتم شدم، حتی به بالا نرفتم تا هلیامو بقیه رو خبری بگیرم. منبع

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ajYG82nGs7
aa کلینیک تخصصی کاشت مو دکتر خسرویانی روابط زناشویی روستای سلطان ولایت مرجع تخصصی فیلم و سریال ایرانی خانه خبر(جی 10) لبخند تو تعادل شهر را برهم میزند مسافرت هر چی کی بخوای